به نام او...
این «بود»؛ «نبود» کاش میبود.........!!
bahar-e-mosafer
به نام او...
انگار کن مُرده باشی؛
بعد از یک ساعت اشک بی آن که بدانی چرا؟
آنقدر گریه کنی که بترکی...
مثل بادبادکی که بیاندازه بادش کرده باشند!
بعد
چند ساعت بعد در گوشهای جنازهی خودت را پیدا کنی؛ سرد و یخزده...
چند ساعت پیش بود که یکبار مُردم و زنده شدم، آسان نبود، هنوز اما نیمه جانم ...
به نام او...
من آن درخت عریان و بی برگ زمستانم
و دستهای خالیام را به سوی تو بلند کردهام
برای این همه عریانی و تهی بودنم باران اشک نمیریزی؟؟؟
به نام او...
فال :
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را...
دردا
که راز پنهان
خواهد شد
آشکارا...
بزرگی فرمودند:
لباس سارا بهرامیو دیدی تو جشنواره؟ خیلی خوب بودا فقط یکم آدم فضایی طور بود
به نام او...
یه آیهای هست تو سورهی لیل که خدا بعد از چندتا سوگند زیبا خطاب به بندههاش میگه: «إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّىٰ»؛ ترجمهی آیه این میشه: «که تلاشهای شما گوناگون است» تفسیرهای متفاوتی در مورد آیه بود اما این تفسیر خیلی به دل من نشست: «نیروهای خداداد و سرمایههای وجودی انسانها متفاوت است و هر انسانی باید از آنها در مسیر و نتیجهای استفاده کند و آن نتیجهها و مسیرها نیز متفاوت است»
خب این خیلی به من حس خوب میده مثل اینه که خدا بهم بگه بنده جونم تو خودت معجزهی منی، تو با همه فرق داری، هیچکس نمیتونه مثل تو باشه...
این یعنی اینکه به تعداد تموم آدمای روی زمین راه و روش برای زندگی کردن هست، این یعنی من یه آدم منحصر به فردم که خدا برای خلق کردن من یه مدل دیگهای نگاه کرده.
فکرشو بکنید هر کدوم از ما آدمها یه معجزهایم، هر کدوم از ما یه مدل ااز نگاه خداییم، واقعا وقتی به عمق ماجرا فکر میکنم فقط یاد این میفتم که ما چقدر ناسپاسیم در برابر خدایی که انقد قشنگ ما رو خلق کرده.
جا داره باز یادآور بشم همون حرف خدا رو که میگه: «إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ»
پ.ن۱: تازه ادامهی سورهی لیل هم میگه هر کس تو مسیر زندگیش تقوا داشته باشه همه چیز رو براشون آسون میکنیم و مسیر زندگیش رو به سمت بهشت هدایت میکنیم.
پ.ن۲: در رابطه با آدمهای بد هم در آیات بعدی سخن گفته شده که آدمهای بد رو ارجاع میدم به سورهی لیل (:
بهار:
😭😭چرا یکیشون یه نشونه نشونم نمیده آروم بشم؟
ایشون:
تو خودت یه نشونه ای عزیز من
برو جلو آینه دقیق شو
بهار:
الان گریه کردم دماغوعم
نشونه ی خیلی زشتی ام
ایشون:
ببین دقیق نمیشی
حاج محمود میگه
نگو گریه میکنم داد میزنم زشت میشم
این قیافه رو میخرن
بهار:
حتما باید قیافه ام کج و کوله بشه؟
ایشون:
خو دیگه حاجی میگه
بهار:
دیگه خیلی کج شدم
چرا منو کسی نمیخره؟
ایشون:
😐
نقد همراش نیس
کارت خوان هم نداری
پ.ن: هوای کربلا کرده بود دلم
پ.ن۲: گریه کنید تا برات کربلا تون بیاد دستتون و آقا بخردتتون
به نام او...
قصد کرده بودم همین امروز به سینما بروم، سانس فیلمهای جشنواره همه پر بود، اما من باید حتما امروز سینما میرفتم، نزدیکترین سینما و زودترین سانس بلیط گرفتم .
بساطم را ریختم توی کوله و راه افتادم ...
فیلم «قانون مورفی»
اصلا قصدم این نیست که از فیلم حرف بزنم یا نقد کنم یا هر چیز دیگری، چون خیلی علم سینمایی ندارم.
از سینما که زدم بیرون صدای اذان از جای نزدیکی میآمد، تصمیم گرفتم همان مسجد نمازم را بخوانم ، تازگیها با خودم قرار گذاشتهام نماز اول وقت بخوانم (:
جالب ترین چیزی که با آن روبهرو شدم اسم مسجد بود... «مسجدِ جامع الکلمه»
خیلی مناسب حالم بود ، بعد از آن فیلم واقعا مناسب حالم بود، واقعا کجاست آنکه جامع الکلمه است ؟
اینکه فیلم سازان هیچ گونه اعتقادی به طنز فاخر ندارند بماند ، اما نویسندگان محترم وسط دیالوگهایتان اندکی تقوا به خرج بدهید که فردا روز جلوی حضرت منجی خجالت نکشید از این فیلمهایی که میسازید و از این کلمهها که وسط دیالوگهای تان میگویید...
پ.ن: هر فیلمی ارزش دیدن ندارد.