به نام او...
تک و توکی برگهای زرد
روی دست های باد میرقصند
دلم یواش یواش پایین میریزد...
دوباره پاییز
تحمل جنون پاییزی برای دلم طاقت فرساست؛ با این حجم از دلتنگیهای عجین شده در تار و پود قلبم چگونه از پاییز فرار نکنم؟
برای یکبار هم که شده، پاییز نیاید، برگ ها نریزند، اینقدر همه جا زرد و نارنجی نباشد، آسمان پر از ابرهای سیاه نباشد!
باران ... باران ... ببارد
اصلا برف هم ببارد
اصلا بیا و با برفها و بارانها و برگها یکبار هم که شده طُّ هم ببار...