به نام او...
بوی باران نم خوردهی پیراهن پیرمردی خاکی و صدای نفسهای کودک بی دست از ماورای عکسی پشت قاب شیشهای
میفشارد چیزی درون من را
تقدیر با ما چه خواهد کرد؟
برایم از رهگذران کوی عشق بگو
آنها که در قابهای شیشهای گرفتار نماندند و رفتند...
ز.ز
۱خرداد۱۳۹۹
۲:۳۱ بامداد