به نام او...
پیر است اما مرد است دیگر، نگاهم که میکند یک ذوق کودکانهای درون چشمانش بالا و پایین میجهد. تو نیستی که بخوانی، تو اگر اینجا یا آنجا بودی داد و قال راه میانداختی که پیرمرد بیجا کرده نگاهت میکند.
من اما مثل پیر مرد عکست را میبوسم، که نیستی رگ غیرتت قل قل بزند!